ماجرای خندهدار عکاسی من از هواپیماها
دیروز عصر (هشتم مرداد 1394) که رفته بودم برای عکاسی، رفتم بالای پل تا از این سه پرنده بازنشسته هم عکس بگیرم، اما یه اتفاق جالب افتاد.
ماجرا از این قرار بود که تا رفتم بالا دیدم یه سرباز اون طرف فنس، پشت به من، زیر سایهی هواپیمای اول (IBM) نشسته بود روی صندلی و تو حال خودش بود. صداش کردم تا ازش برای عکسبرداری اجازه بگیرم.
بهش گفتم: سلام سرکار، میتونم از این سه تا پیردختر عکس بگیرم؟!
بنده خدا که تو افکار خودش بود، انگار جن دیده باشه، پرید بالا و گفت: کو پیرزن؟ یالا بگو تو کی هستی؟ بعد شروع کرد داد بزنه و مثلا فرمانده شو صدا بزنه. مرتب میگفت کو پیرزن و دو سه بار با حالت عجیب غریبی مینشست و بلند میشد و میگفت تو چه جوری اومدی بالا؟
برای مطالعه متن کامل، بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.